وحشت از خواندن رمان

ساخت وبلاگ

بهاءالدین مرشدی وقتی رمان ایرانی می خوانم اصلا خیالم راحت نیست. یک جور اضطراب همه اش با من است و با خودم می گویم خب حالا که نویسنده این طوری شروع کرده چه کار می خواهد بکند. حالا این کارهایی که می کند به چه کار داستان می آید. چرا از این اتفاقاتی که ساخته استفاده نمی کند یا چرا اصلا اتفاقی درست نمی کند و بعد هم همه اش اضطراب پایان داستان را دارم که بالاخره نویسنده می خواهد داستانش را چطور تمام کند و وای از تمام کردن های بسیاری از رمان ها که حرصت را در می آورند و با خودت می گویی ای نویسنده، ای پدرآمرزیده این همه خوب پیش رفتی خب پایان خوبی هم برایش پیدا می کردی. شاید بخشی از این پایان بندی های بی حال و حوصله برخی رمان های فارسی برای این است که نویسنده حوصله اش سر رفته است. این درد و مرض را هم خودم دارم. این است که سعی می کنم تا جایی که امکان دارد رمان ننویسم چون رمان نوشتن کار طاقت فرسایی است. بعد از هزار و دویست کلمه با خودم می گویم خب بهاء جان بس است نقطه پایان را بگذار و داستان را ببند. با همه این مقدمه ای که نوشتم می خواهم بگویم این روزها یک رمان خوانده ام و می خواهم آن را با خیال راحت توصیه کنم تا خوانندگان هم بخوانند. «عروس آب» را قاسمی شکری نوشته و نشر نیماژ هم منتشر کرده است و در نمایشگاه کتاب امسال عرضه شد. اصلا فکر نمی کردم رمان با حجم 253 صفحه را بخوانم اما در کمال ناباوری همه اش استرس داشتم چرا دارد این رمان تمام می شود. چرا نمی توانم آن را زمین بگذارم و استراحتی به مغزم بدهم و چرا این قدر فضاهای این کتاب دارد مرا می ترساند و بعد هم به نویسنده توی دلم فحش دادم که چا باید این قدر همه چیز درست و دقیق طراحی شده باشد. در نمایشگاه کتاب قاسم شکری را دیده بودم و درباره کتاب گپ زده بودیم. همان موقع یکی از مخاطب ها می خواست بداند در کتاب چه اتفاقی می افتد و از نویسنده پرسید کتابش درباره چیست. قاسم هم با ماخوذ به حیایی وحشتناکی شروع کرد به توضیح دادن که یک نویسنده بعد از سال ها به روستایش بر می گردد تا تاریخ اجدادش را بنویسد. همان جا پیش خودم گفتم عجب سوژه مسخره ای و با خودم گفتم بعید است این کتاب را بخوانم. اما فکر می کنم اگر این کتاب را نمی خواندم قاسم شکری را لعنت می کردم که چرا این قدر کتابش را بد توضیح داد. این نوع تعریف از کتابش چه جذابیتی دارد. اما این تعریف یک خطی فقط رویه ای از داستانی است که شکری نوشته. داستانی که هم در زبان قدرتمند عمل می کند و بدون این که کار عجیب و غریبی در زبان انجام دهد تر و تمیز از کلمات استفاده کرده است و داستانی که در خلق کردن فضاها قدرتمند است. من آدم جن بازی هستم. از داستان هایی که جن ها در آن حضور دارند خوشم می آید. به نظرم این موجودات قابلیت جهانی شدن دارند و می توانند همطراز نمونه های داستانی غربی اش باشد. به نظرم قاسم خوب از این ظرفیت اسفاده کرده است. او در عروس آب گاهی بعضی فضاها را مهیب روایت می کند که ترس برتان می دارد و حتما باید کتاب را زمین بگذارید و نفس تازه کنید و دوباره به سراغ کتاب بروید. اما باید از پایان داستان هم حرف بزنم. همه اش اضطراب داشتم که خدا کند پایان رمان خوب باشد. صفحه های ابتدایی فصل آخر را که می خواندم داشتم ناامید می شدم که دیدم قاسم شکری دقیق برنامه ریزی کرده که چطور خواننده را شگفت زده کند. به گمان من او با این رمانش نشان داد مهندس خوبی برای رمان است. البته که جاهایی نماها را خوب در نیاورده و حرصت در می آید اما آن قدر نیست که عصبانی بشوی و از اشتیاقت به خواندن کاسته شود. البته باید در این میان داستانی هم که موازی همین جن بازی های کتاب برای من در خانه ام رخ داد و با جن ها روبه رو شدم برای شما تعریف کنم تا لذت خواندن این رمان را برای تان بیش تر کنم و البته شاید هم تعریف نکردم. برداشت شده از:هفته نامه کرگدن

رمان 98 - رمان جدید...
ما را در سایت رمان 98 - رمان جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان romann بازدید : 139 تاريخ : سه شنبه 23 خرداد 1396 ساعت: 15:50