وقتی وارد می شوی لباست معرف توست، وقتی می روی حرف هایت

ساخت وبلاگ
وقتی وارد می شوی لباست معرف توست، وقتی می روی حرف هایت
آرش عباسی به سراغ رمان مشهور تولستوی رفته است، جایی که مرز میان عشق و خیانت مغشوش می شود و اکنون مخاطب تئاتر در انتظار است که اقتباس ایرانی این رمان چه خواهد بود.

باشگاه خبرنگاران پویا - احسان زیورعالم
مردم همه آدمند و آدم ها همه گناهکارند. پس چه جای خشم گرفتن و نزاع کردن است!!؟
قرارمان رأس ساعت چهار است. هوای تهران جهنم است. ساعت چهار خود اوج جهنم است. نه اکسیژنی برای نفس کشیدن مانده و نسیمی برای زنده ماندن. همه چیز در هرم نفس های خورشید، دودزاهای متحرک و آتش روی سرمان خلاصه شده است. با تأخیر خودمان را به ایرانشهر می رسانیم. خبری نیست. تاریکی لابی و تنها نوری آن انتها. روبه روی سالن نمایش، محل قرارمان، با روبان قرمز ورودمان را ممنوع کرده اند. زیر بار نمی رویم. از زیر روبان جستی می زنیم و در خنکای سالن ناظرزاده وارد می شویمو خبری از گروه نمایشی نیست. مردی قدبلند و سفیدروی سالن شیک ناظرزاده را جارو می کند. حواسش به ما نیست. می رویم.

یک ساعت بعد بازمی گردیم. باز هم خبری نیست. خبری از تلفن های پاسخ دهنده هم نیست. کمی سردرگمیم. چه کنیم؟ به نظر گروه نمایشی در اتاق گریم مشغولند. قرار است اجرای General باشد. یعنی تمرین آخر. فردایش افتتاحیه و سی شب یک نفس اجرا. ماه رمضان هم که در مراحل نهایی است و امید به بازگشت مخاطب. صبر می کنیم.
یک ساعت دیگر هم می گذرد. خبری نیست. دوباره جستی از زیر روبان و ورود به سالن. دکور می چینند. دکور ساده و مختصر است. در یک سفیدی غوطه ور است. جز سیاهی صحنه و سفیدی دکور رنگ دیگری نیست. بعدها می فهمیم لباس ها هم چنین است. تنها رنگ باقی مانده زردی نور است و سرخی صندلی ما. با گروه خوش وبشی می کنم. می گویند آقی کارگردان فعلاً نیست. می رسد. در لابی کمین می کنیم تا ورودش را بگیریم. فرصتی برا گپ و دیدن تمرین نیست.

یک ساعت دیگر و بالأخره شروع. این بار سراسیمه و نفس ...

اخبار پیشنهادی:

رمان 98 - رمان جدید...
ما را در سایت رمان 98 - رمان جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان romann بازدید : 203 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 17:59