با نویسندگان البرز: مریم فریدی

ساخت وبلاگ

پیام آشنا: نسیم بدرافشان روزهای سه شنبهء هرهفته را با اختصاصِ یک ستون ادبی با عنوان "نویسندگان البرز" به معرفی نویسندگان استان می پردازیم؛ در این مقال با مریم فریدی متولد 1354 از کرمانشاه به گفتگو نشسته ایم که در پی می آید: اولین کتابی که دستم گرفتم درست به خاطر دارم؛ اول دبستان بودم که همراه کیف آبی­ ام یه کتاب رابین هود برام خریده بودند. جلد آبی براقش رو هیچ وقت فراموش نکردم. وقتی خواندن و نوشتن یاد گرفتم تمام رویای من شده بود پول­هام رو جمع کنم برای خودم کتاب بخرم. بعد از آن کتاب گربه ­های چکمه پوش رو خوندم. وقتی بچه بودم آنچنان لذتی رمان خوندن به من می­داد که هنوز وقتی چشم­هام رو می­بندم از عطر آن زمان گیج می­شم. هر جا می­رفتم و کتابی می­دیدم حتما می­خوندم. آن زمان حتی از مسجد محلمون هم کتاب قرض می­گرفتم. دوران نوجوانی من بدون اینکه بدونم شاعرم توی یه مسابقه شرکت کردم که شعرم در منطقه غرب اول شد. آن زمان با کانون پرورش فکری کودکان و نوجوانان آشنا شدم. آنقدر به من جایزه دادند که مجبور شدم همه رو توی کارتون بذارم و با زحمت بیارم خونه. آن زمان کانون هفته­ای یک بار توی کتابخونه برای ما کلاس می­گذاشت و بیشتر شعر و قطعه ادبی کار می­کردیم. هر ماه هم یه کتاب از طریق پست می­فرستاد خونه­امون هنوز کتاب­ها رو دارم، با تاریخ و مهر کانون. وقتی به مقطعه دبیرستان رسیدم متاسفانه کانون دیگه از من حمایت نکرد و همین باعث شد وقفه ای در کارم پیش بیاد. در مدتی که وقفه افتاد بین نوشتنم نه اینکه ننویسم، من هم مثل تمام نویسندها سیاه مشق داشتم از جمله سه رمان که هنوز آنها رو دارم و شاید یه روز نشستم و روی هر کدوم کار کردم. اما آن مدت فقط کتاب می­خواندم و بیشتر رمان و کتاب­های تاریخی.  در بهمن سال 88 به طور اتفاقی با انجمن نویسندگان کاوک آشنا شدم که توی حوزه هنری کلاس داستان نویسی رو با استاد جزینی شروع کرده بودند. آن زمان تازه من شروع به نوشتن داستان کوتاه کردم. در سال 90 در جشنواره داستان­های کوتاه کوتاه 300 کلمه­ای داستان کلاه من اول شد. در شهریور 91 در هفتمین جشنواره ادبیات داستانی سازمان بسیج هنرمندان البرز کرج داستان سزارین من در بخش داستان بلند اول شد و در همان جشنواره داستان همسنگر در بخش داستان کوتاه کوتاه هم اول شد. در سال 92 داستان جهنم برنده­ی اول جشنواره روی خط منور اول شد. از سال 92 به طور جدی رمان نویسی رو شروع کردم. خلاصه رمان ستون های بی سایه رمان ستون های بی سایه، داستان شخصیت هایی است که به نحوی در سرنوشت یکدیگر نقش دارند. نقشی که نه از روی اختیار بلکه از روی اجبار است. راوی ستون های بی سایه زنی است به نام آذر که از یک سو شوهرش با زنی به نام صبا او را ترک کرده و نمی گذارد دخترش را ببیند واز سوی دیگر عشق قدیمی اش در حال احتضار است. آذر همیشه در حال تلاش است گذشته را واکاوی کند ؛ گذشته تلخ برادرش هادی که لحظه ای رهایش نمی کند و گذشته تلخ خودش که در انقلاب و جنگ حل شده. رمان ستون های بی سایه را نشر ثالث در ۲۶۰صفحه منتشر کرده است. برشی از رمان ستون های بی سایه بعضی از اتفاق ها در زمان خودشان تلخ هستند. بعدها که به آن فکر کنی، لبخند به لبت می اورد. آن شب که آن اتفاق برایم افتاد، سخت ترین شب زندگی ام را به صبح رساندم؛ همان شبی که تهران تا کمر توی برف و انقلاب گیر کرده بود و هر کاری می کرد نه انقلاب به جایی می رسید و نه حکومت شاهنشاهی. در آن شبی که تهران زیر لحاف سرما به خودش می لرزید،دندان هایم آهنگ ناموزنی را می نواختند و پاهایم را به رقص وامی داشتند. در آن شب دنبال چه می گشتم؟ خودم هم نمی دانم. مثل همان مردم سرگردانی که صدای شعارشان با صدای گلوله و رگبار یکی می شد؛ همان مردمی که توی دانه های برف دنبال آزادی و استقلال می گشتند و پیدایش نمی کردند. آن شب قرار نبود ما به کمک مردم برویم و به زور آزادی را به دست بیاوریم، بلکه باید جایی می رفتیم که طبق معمول نباید می پرسیدم کجا، فقط باید مثل گاو پشت سر سعید راه می افتادم.

رمان 98 - رمان جدید...
ما را در سایت رمان 98 - رمان جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان romann بازدید : 220 تاريخ : سه شنبه 30 خرداد 1396 ساعت: 17:59