همدلی نوشت: چرا ما تلویزیون را دوست نداریم؟

ساخت وبلاگ

همدلی/ متن پیش رو در همدلی منتشر شده و انتشار آن به معنی تایید تمام یا بخشی از آن نیست برنامه سازان و حتی برخی از نویسنده های سریال های تلویزیون را در یک برنامه مطبوعاتی جمع کنید و پاراگراف اول چند رمان مطرح را بخوانید، بعید می دانم بتوانند حدس بزنند هر پاراگراف متعلق به کدام رمان است! دیروز راننده تاکسی خط میدان انقلاب – راه آهن وقتی شنید با دوستم درباره سریال «بازی تاج و تخت» حرف می زنیم، گفت شما «هزاردستان» ندیده اید، «سربداران» ندیده اید. صبح تا شب هر جا بودم خودم را باید می رساندم «سلطان و شبان» ببینم. پرسیدم الان کدام سریال را بیشتر دوست دارد، خندید. گفت من الان تلویزیون نبینم اعصابم راحت تر است و پرسید این سریالی که حرفش را می زدید دوبله نشده است؟ اندیشیدن هنر تبدیل کردن جهان عادی به مسئله است. جهانی که از شدت بداهت عموماً به دانستن اش عادت کرده ایم. جهانی از چیزهایی که آن قدر به ما نزدیک اند که تصور نمی کنیم نیاز به پرسش از آن ها باشد. چرا که کلمات مان پیش از ظهورشان، آن ها را برای مان توضیح داده اند. پیش از آن که اراده شخصی ما در «به وجود آمدن» و یا «نظم بخشیدنِ» بسامد واژگانی مان موثر باشد از صلبی که آمده ایم (تاریخ) و در جایی که زندگی می کنیم (جامعه) تاثیر پذیرفته است. عنصر تاریخ مندی، این قابلیت را دارد که پدیدارهای زندگی را به سرعت برای مان «آشنا» و «معلوم» کنند. چه که تمایل ما به حرکت بیش از ایستایی است و عناصری که مهیای حرکت هستند مسلماً محبوب تراند.فرآیند گذار ذهن از لحظه ای که با پدیداری مواجه شده و پل به گذشته می زند، بسته به کدها و نشانه هایی که یک پدیدار در خود گنجانده است متغییر است. ابزارهایی که مجتمع شان رسانه و مدیا نام گرفته قادر است فرآیند گذار ذهن از کدهای یک پدیدار به تاریخ و گذشته اش را سرعت بخشد. رسانه توانایی دارد کدهای یک پدیدار را در نمایی بزرگ تر در چشم مخاطب به دید آورد و کاتالیزور ذهن در فهم پدیدارها باشد. رسانه هایی که در انجام این فرآیند دقیق تر و با وسواس تر اند در دل مخاطب معتمدتر و دل پذیرترند. ما، کسانی که با سرعت بسیار زیاد ما را به مقصودمان می رسانند را دوست نمی داریم؟ این فرآیند مبتنی بر «آشنا کردن» و « هم جوار کردن» و به کارگیری «شعور» مخاطب با پدیدارهاست که مخاطب بتواند شخصاً بین کدها و تاریخ شان ارتباط برقرار کند. رسانه های رسمی جمهوری اسلامی با تقلیل این پروسه به «انتقال پیام» و «القا» تعامل مخاطب را به حداقل رسانده است که مخاطب گمان بد می برد که شعورش نادیده گرفته شده است.اگر امروز انگیزه دیدن تلویزیون نزد مخاطب قشر متوسط کم شده یا از بین رفته است، به خاطر عقب ماندگی برنامه سازان این رسانه از سطح عموم مردم است. تلویزیون در چند سال اخیر حتی با استمداد از سوپراستارهای سینمایی هم نتواسته مقبولیت خود را احیا کند. یعنی مخاطب عادی هم چیزی از این تلویزیون عایدش نمی شود. شبکه های اجتماعی امروز به قدری اطلاعات هم سطح تلویزیون را به مخاطب عمومی می دهند که همان قشری که پای ثابت تلویزیون بوده اند نیز نیازی نمی بیند قاب جادویی ایزوله شده را تحمل کند. در روزگاری که تلویزیون از جایگاه خود زمین کشیده شده است، کدام سوژه ناب و یا کدام داستان پر پیچ و خمی پخش شده است که مخاطب را با سوژه ها و داستان های تلویزیونی هم جوار بنشاند و جلو ببرد و جلو ببرد و جلو ببرد که مخاطب از دیدنش سر باز زده است؟ یا کدام برنامهتلویزیونی (خصوصاً برنامه های گفت وگو محور) ذهن مسئله مند مخاطب را رصد کرده اند و منطبق با آن برنامه ای درخور ساخته اند که گرهی از گره های زندگی را اگر هم باز نکرد، به دید بیاورد؟ تلویزیون مانند نظام اقتصادی ما دارد با برنامه سازی های رفاقتی و ژنتیکی جان می سپارد. امروز کسانی در تلویزیون مشغول شده اند که در بهترین حالت به مدد تجربه چیزهایی از رسانه یادگرفته اند. برای مثال برنامه سازان و حتی برخی از نویسنده های سریال های تلویزیون را در یک برنامه مطبوعاتی جمع کنید و پاراگراف اول چند رمان مطرح را بخوانید، بعید می دانم بتوانند حدس بزنند هر پاراگراف متعلق به کدام رمان است. یا از نظریه های اندیشمندانی که درباره رسانه سالیان سال دقت کرده اند برای شان بخوانید، فکر می کنید می توانند بگویند فلان نظریه برای چه کسی است یا چه کارکردی دارد؟رسانه وقتی رسالت اش را بر «القای پیام» تقلیل داد، از سطح اندیشه ای که مدیریتش را در دست دارد حکایت می کند. این رسانه چون خود نمی اندیشد، نمی تواند مخاطب اش را به اندیشه فرا بخواند و جهان عادی را همان طور که دیگر رسانه ها نشان می دهند، نشان می دهد و تصور می کند با یک برچسب و یا نماد بومی و دینی، می تواند برنامه هایش را بومی و دینی کند.امروز جریان غالب رسانه ای بین المللی به دقت پدیدارها و مفاهیم را منطبق با اندیشه خود به ذهن مخاطب حقنه می کنند و جهانی که می تواند مقاصد آن ها را پیگیری کند را در اذهان مخاطبان می سازند. این همان چیزی است که تلویزیون ما می داند و همیشه می گوید می خواهد بر این جریان بشورد. اما آیا مهم ترین راه غلبه بر این جریان که راه «آشنا زدایی» از پدیدارهاست را می تواند در پیش بگیرد؟ «آشنا زدایی» از پدیدارها نیازمند مفهوم سازی واز طریق همین واژه های معمولی است، آیا دیده شده است که در این چند سال اخیر برنامه ای از تلویزیون پخش شود که یک مفهوم و یا پدیدار را به نحوی آشنازدایی کند که مخاطب وقتی پای برنامه می نشیند، اندیشه شخصی اش پیشروتر از اندیشه تلویزیون نباشد؟ پاسخ به این سوال ها می تواند جواب تیتر این نوشته باشد که چرا ما تلویزیون مان را دوست نداریم. *امین یگانه

رمان 98 - رمان جدید...
ما را در سایت رمان 98 - رمان جدید دنبال می کنید

برچسب : همدلی,تلویزیون,نداریم؟, نویسنده : کاوه محمدزادگان romann بازدید : 129 تاريخ : شنبه 11 شهريور 1396 ساعت: 23:55