رُمان تلگرامی، اینستاگرامی و معمایی آقای نویسنده!

ساخت وبلاگ

خراسان/ رُمان عاشقانه و معمایی «قهوه سرد آقای نویسنده» از شگفتی های بازار نشر و حتی به نوعی ادبیات داستانی ایران در چند دهه اخیر است. رُمانی که به سختی می توان آن را در یک گونه خاص قرار داد و برای همین در این مطلب عنوان عاشقانه و معمایی را برایش انتخاب می کنیم. هر چند کم و بیش پایان بندی جنایی و تِمی روان شناسانه هم دارد یا لااقل سعی می کند داشته باشد. اما به هیچ کدام از این دلایل، این رمان را شگفتی نمی دانیم. علت اصلی پدیده بودن این رمان، این است که نویسنده ای تازه کار، اثری ارائه کرد که در همان روز اول انتشار، چاپ اولش تمام شد، در جشن امضای کتاب صف های طولانی شکل گرفت و از اردیبهشت 96 تا امروز بیش از 25 بار (شاید هم بیشتر) تجدید چاپ شده؛ آن هم در شرایطی که شمارگان کتاب های خوب به شدت پایین است و گاهی به هزار نسخه هم نمی رسد، چه رسد به این که 25 بار و هر بار حدود سه هزار نسخه چاپ شود! قهوه سرد کدام نویسنده؟ رمانِ روزبه معین داستان نویسنده ای است که در کودکی عاشق دختری شده که برای آموختن پیانو به منزل همسایه آن ها تردد داشته! پسرک برای آن که معشوقه را بیشتر ببیند، نُت های موسیقی را دستکاری می کند تا روند آموزش طولانی شود. سال ها بعد آن دختر موزیسین بزرگی می شود و قطعه ای را اجرا می کند به نام «وقتی یک پسر بچه عاشق می شود»؛ قطعه ای که حاصل دستکاری نُت های قدیمی است و تصادفی تبدیل به یک شاهکار شده! ورودی رُمان جالب و پرکشش است اما در ادامه با داستان هایی در دل داستان های دیگر مواجه می شویم. بارها روایت ها و داستان هایی را از زبان راوی می شنویم که به خودی خود جذاب هستند اما یک کلیت منسجم و جذاب را نمی سازند. چند بار راوی داستان عوض می شود؛ بخشی از داستان به روایت آقای نویسنده است که از عشق قدیمی و بیماری روانی اش می گوید و بخشی از داستان دانای کُل و از منظر عشق جدید نویسنده. حالا گیر کار کجاست؟ داستان با یک غافلگیری جالب شروع می شود، این که می فهمیم شخصیت اصلی گم شده و فقط یکسری یادداشت از او به دست دختر مورد علاقه اش رسیده! خب چرا قهرمان ما گم شده؟ کجاست؟ چرا خودش را پنهان می کند؟ چرا در یادداشت هایش به آدم ها و مکان هایی اشاره می کند که قبلاً در زندگی اش وجود خارجی نداشتند؟ همه این ها می تواند قلاب های خوبی به ذهن مخاطب باشد. اما گره های داستانی به راحتی باعث جذب مخاطب نمی شوند. بخش آزار دهنده ای از ماجرا به تقلیدهای قصه برمی گردد. این که احساس می کنیم از «پرواز بر فراز آشیانه فاخته»، «دنیای سوفی»، «باشگاه مشت زنی» و خیلی رمان ها و فیلم های معروف، ردپایی در رمان هست که از جنس ارجاع و ادای دین نیست و صرفاً کشکولی از ایده هاست برای خلق موقعیت های جذابی که به هم ربط ندارند و فقط بستری را برای بیان دیالوگ های فلسفی، عاشقانه و لایک خور برای نویسنده فراهم کرده اند. اشکال دیگر کار این جاست که قصه ملموس و واقعی نیست، آدم ها خیلی فانتزی هستند، بخش های مربوط به تیمارستان به راحتی قابل عبور هستند بدون آن که لطمه ای به اثر بخورد. پایان بندی منطق کافی ندارد و توی ذوق می زند. نثر، اشتباهات ویرایشی دارد، دیالوگ ها قوام ندارند و حتی در مواردی، نثر بدجوری محاوره ای می شود. پس چرا پُرفروش شد؟ ممکن است از خودتان بپرسید با این اوصاف چرا این رمان این قدر پر مخاطب شده، هم خوب می فروشد، هم بخش های برگزیده اش در فضای مجازی دست به دست می شود؟ نکته طلایی برای درک علت پرمخاطب بودن رمان این است که بدانیم در زمان مناسبی منتشر شده. رمان متاثر از متن های اینستاگرامی و تلگرامی است و بیشتر از آن که مخاطب کتاب خوان را راضی کند، برای فعالان فضای مجازی جذاب است. متن های عاشقانه لطیف، داستانک های جذاب و دیالوگ های فلسفی که برآیند یک نگاه کلان به جامعه، مناسبات مردم و نهادها نیست اما حس و حال خوبی برای مخاطب ایجاد می کند. گره های گاه و بیگاه داستان و چرخش های ویژه اش هم هرچند افراطی به نظر می رسد اما می تواند حس غافلگیر شدن را به مخاطب القا کند. در کنار همه این ها باید گفت رمان، هم از ادبیات فضای مجازی تاثیر گرفته؛ هم روی موج فضای مجازی خوب سوار شده. روزبه معین پیش از چاپ اثر، بخش های جالبی از کتابش را در فضای مجازی منتشر کرد و همین باعث شد اسم کتاب بین مخاطبان فراگیری جا بیفتد و همین بهترین تبلیغ برای آن بود. در نهایت یک معما در پایان کتاب طرح می شود که هم زمینه انتشار جلد دوم را فراهم می کند، هم باعث می شود کتاب بین خوانندگان به بحث بیشتر گذاشته شود و حتی بعضی ها دوباره آن را بخوانند. اما مطمئن باشید کتاب فقط حس و حال خوبی در شما ایجاد می کند و از پرت کردن شما به زمان و مکانی واقعی وسط یک تجربه بزرگ، ناتوان است. اما بریده ای از کتاب... بهم گفت: «تا حالا شکار رفتی؟» گفتم: «نه» گفت: «من قبلا می رفتم، ولی دیگه نمی رم، آخرین باری که شکار رفتم، شکار گوزن بود، خیلی گشتم یه گوزن پیدا کردم. من بهش شلیک کردم، درست زدم به پاش، وقتی رسیدم بالای سرش هنوز جون داشت، نفس می کشید و با چشم هاش التماس می کرد، زیباییش مسخم کرده بود، حس کردم که می تونه دوست خوبی واسه م باشه، می تونستم نزدیک خونه یه جای دنج واسه ش درست کنم. اما خوب که فکر کردم فهمیدم این جوری اون گوزن واسه همیشه لنگ می زنه و هر وقت من رو ببینه یاد بلایی می افته که سرش آوردم، از نگاهش فهمیدم بزرگ ترین لطفی که می تونم در حقش بکنم اینه که یه گلوله صاف تو قلبش شلیک کنم.» بعدش گفت: «تو هیچ وقت نمی تونی با کسی که بدجور زخمیش کردی دوست باشی.» با کانال تلگرامی «آخرین خبر» همراه شوید

رمان 98 - رمان جدید...
ما را در سایت رمان 98 - رمان جدید دنبال می کنید

برچسب : تلگرامی,اینستاگرامی,نویسنده, نویسنده : کاوه محمدزادگان romann بازدید : 233 تاريخ : چهارشنبه 26 مهر 1396 ساعت: 19:08