داریوش شایگان: رمان «در جست وجو زمان از دست رفته» قربانگاه پروست است

ساخت وبلاگ

شب های بخارا، این بار به مارسل پروست اختصاص داشت. ١٠ دی ماه در خانه اندیشمندان علوم انسانی از کتاب «فانوس جادویی زمان» رونمایی شد. این کتاب، تازه ترین اثر داریوش شایگان است و او در اثر می کوشد تا پژوهشی همه جانبه بر رمان «در جستجوی زمان از دست رفته» مارسل پروست داشته باشد. در این نشست، محمود دولت آبادی، کامران فانی، حامد فولادوند، محمد منصور هاشمی و داریوش شایگان سخنرانی کردند. در ادامه گزارشی از سخنرانی این نشست ارائه می شود.

ایران آنلاین / گروه اندیشه: دولت آبادی : رمان پروست، به نوعی خوزی نامه است محمود دولت آبادی در ابتدا به سه کتاب مهم در پایان قرن نوزدهم و ابتدای قرن بیستم که در اروپا منتشر شد، اشاره کرد و گفت: در زبان انگلیسی اولیس نوشته جیمز جویس، در زبان آلمانی مرد بی خاصیت نوشته روبرت موزیل و در زبان فرانسه در جست وجوی زمان از دست رفته مارسل پروست. این هر سه به نحوی «خودزی نامه»و «جامعه نامه» و «تاریخ نامه» و مصداق سخن توماس مان هستند که گفت آثار بزرگ وقتی پدید می آیند که دوره واقعی زندگی تاریخی آنها رو به زوال می گذارد. تا به حال ندیدم که در زبان فارسی کسی به این مثلث ادبیاتی اروپایی در این برهه زمانی توجه کرده و به این پرداخته باشد که چرا این سه نویسنده باعث پدید آمدن چنین آثاری می شوند که درباره یکی از آنها صادق هدایت می گوید: ادبیات تا پروست، ادبیات تا جویس و ادبیات بعد از جویس. دولت آبادی در ادامه تاکید کرد: ای کاش کتاب دکتر شایگان زمانی منتشر شده بود که من طرف خانه سوان (جلد اول در جست وجوی زمان از دست رفته) را می خواندم، زیرا این کتاب کمک به شناخت پیچیدگی های رمان پروست می کند. وی در ادامه بخش هایی از کتاب شایگان را خواند و سپس با تاکید بر توجه شایگان به ارتباط پروست با متفکران عصر خودش مثل فروید گفت: مدعی نیستم که بتوانم فهمی بر ارزیابی و تبیین آنچه در کتاب فانوس جادویی زمان جناب دکتر شایگان گشوده شده چیزی بیفزایم، خاصه آنکه شخصا فقط مجلد نخست این کتاب را خوانده ام و آن سالیان مرا تشویق نکرد به خواندن و ادامه آن. شایگان: متاسفانه در ایران رمان را جدی نمی گیریم داریوش شایگان بحث خود را با اشاره به سخنان و نقدهای سایر سخنرانان آغاز کرد و گفت: در سال های ١٩٥٠ که در ژنو دانشجو بودم، دانشگاه ادبیات ژنو به حضور استادان بزرگی در ادبیات مشهور بود، به طوری که آن را «اکول دو ژنو» (مکتب ژنو) می خواندند. به همین خاطر شخصا به رغم علاقه ام به فلسفه و حکمت شرق دور و سانسکریت و... در کلاس این استادان حاضر می شدم، زیرا رمان خیلی مهم است. هوسرل در کتاب بحران علوم اروپایی و پدیدارشناسی استعلایی، نوشته که فلسفه جدید هم عیان ساز است و هم نهان ساز. عیان ساز است زیرا برای اولین بار مساله ریاضی را با گالیله و دکارت مطرح می کند، اما نهان ساز است زیرا بخش بزرگی از هستی یعنی دنیای زندگی (Lebenswelt) را به کلی از گردونه خارج می کند. جالب است که رمان این امانت را به عهده می گیرد. یعنی بخشی که علم پس می زند را رمان آشکار می سازد. از سروانتس، خالق دن کیشوت در قرن ١٦ تا پروست نویسنده جست وجو در قرن ٢٠ شاهد این امر هستیم. یعنی رمان تمام آن بخشی را که علم دفع کرده بود، به عهده می گیرد و لایه به لایه آن را می شکافد و عیان می سازد. وی گفت: متاسفانه در ایران رمان را زیاد جدی نمی گیرند. در حالی که در طول این ٥ قرن تمام اتفاقات مهم در رمان بازتاب یافته است. نسبت پروست و بودا شایگان در ادامه به نگاه منحصر به فرد پروست در قبال سیلان زمان و تغییرات پیاپی انسان و شخصیت انسان در گذر زمان پرداخت و گفت: پروست این مبحث را روانشناسی در فضا در برابر روانشناسی مسطح می خواند، یعنی نوعی از روانشناسی که در آن حلقه من و زمان و مکان دایم در حرکت هستند. البته اصل این تعبیر از برگسن آمده که مفهوم استمرار متحرک یا سیال را مطرح می کند. پروست اگرچه با برگسن اختلاف نظر دارد، اما این مفهوم را قبول دارد. وی سپس به شباهت مفهوم استمرار متحرک با آیین بودا اشاره کرد و گفت: بودا تنها راه طریقتی است که در آن هستی نیست، یعنی نه امر مقدس دارد، نه وجود. تنها چیزی که در آن هست، سامسارا به معنای جریان زندگی است، لحظات پی در پی ای که مدام تکرار می شود. مثال پروست از آن شمع است که به نظر ثابت است اما هر لحظه در حال زنده شدن و مردن است، بنابراین جوهری سیال دارد، مثل آتشگردان. البته تفاوت پروست و بودا در این است که پروست در جست وجوی جوهر است، اما بودا به جوهر اعتقاد ندارد بلکه فقط به این می پردازد که چگونه می توان جریان پی در پی هستی را منقطع کرد. موتور محرکه به باور تریشنا یا تشنگی و خواستن است و اگر آن را قطع کنیم، وارد نیروانا شده ایم. نیروانا خلأ عظیم است. اما پروست در جست وجوی جوهر است. شایگان گفت: این جوهر در صفحات نخست رمان در قاب خواب بنیادین ظاهر می شود. دلوز به خوبی اشاره کرده این خواب بنیادین را با تعبیر complication می توان فهمید که از ریشه complico لاتینی به معنای درهم پیچیدن می آید. مثل قرقره ای که در هم پیچیده شده و نه زمان دارد و نه مکان. به همین خاطر است که به محض بیداری از خواب می پرسیم من کی هستم؟ آن موقعی است که قرقره باز می شود. این ریسمان تا آخر رمان ادامه می یابد و از مقاطع و خانه های مختلف می گذرد. نقش سه گانه در آن مهم است. سه مرشد دارد که یکی نویسنده و دومی هنرمند نقاش و سومی موسیقی دان است، سه بار عاشق می شود. بیداری از این خوابی که جوهر ادبیت یا بی زمانی را در خود نهفته دارد، سرآغاز جریان زمان است. زمان موقعی شروع می شود که جهانی خلق می شود. اسطوره همزمانی پدید می آید که دنیا خلق می شود. این بیداری از خواب موقعی است که پروست وارد زمان می شود. وی گفت: جالب است که شش هفتم کتاب درباره اندوه و یأس است. نویسنده دایم شکست می خورد و فکر می کند استعداد ندارد و نویسنده نخواهد شد. گاهی جرقه هایی از زمان بازیافته به صورت تذکارها می آیند، اما این تذکارها فقط سایه ابدیت هستند نه خود آن یا داستان سه درخت و... پایان رمان به تعبیر نویسنده ای، یک آپوکالیپس یا آخرالزمان است و همه چیز تغییر می کند. تذکارها مسلسل وار حمله می کنند گویی هشداری هستند برای اتفاقی که در حال وقوع است. به یکباره در ضیافت ها نقاب های این هنرمند زمان می بیند که عجب پیکرتراشی است و عجب صورت هایی ساخته است. چهره ها تغییر داده و برای شناخت آدم ها باید صورتک ها را برداشت. اینجاست که می فهمیم همین زمانی که تا حالا همراه او بوده، می تواند خصمانه دشمن و مرگ باشد، اگر نجنبد. جالب است که خود پروست همین الگو را برگزید. ٨-٧ سال پایانی عمر خلوت گزید و زندگی مرتاضانه کرد. سلست آلباره، خدمتکار و مونس وفادارش در کتاب «موسیو پروست» که ٤٠-٣٠ سال بعد از مرگ پروست نوشته می گوید او غذا نمی خورد و روزی یک کراسان می خورد. برادرش پزشک بود اما دارو هم نمی خورد در حالی که اگر گوش می داد، قطعا بیشتر عمر می کرد. او می خواست هستی اش را فدای کار کند. تمام هستی اش را به پای اثرش ریخت و رمانی نوشت که بزرگ ترین رمان قرن بیستم و از بزرگ ترین رمان های تمام قرون است. شایگان گفت: هیچ اثری به اندازه در جست وجوی زمان از دست رفته از عصاره هستی خالقش تغذیه نکرده است و موجب نابودی نشده است. می توان گفت رمان جست وجو قربانگاه پروست است که در آن خالق خود را قربانی مخلوق می کند و همین امر وجه اساطیری به این رمان می دهد. بی سبب نیست که این اثر از هر لحاظ استثنایی است و حتی برای برخی به نوعی مسلک و طریقت بدل شده و برخی به صورت روزانه پروست می خوانند، مثل خانم عسکری. به همین خاطر مطالعه اثر او را برای نویسندگان جوان خطرناک دانسته اند و درباره عمق نفوذ وی هشدار داده اند. سخنم را با این جمله والتر بنیامین به پایان می رسانم که مترجم بخشی از رمان جست وجو به زبان آلمانی بود که خطاب به آدورنو فیلسوف می نویسد: «دیگر یک کلام بیش از آنچه برای کار ترجمه ام ضرورت دارد، از پروست نخواهم خواند، از بیم آنکه سخت معتادش شوم و این اعتیاد سرچشمه خلاقیتم را بخشکاند ». محمدمنصور هاشمی: پروست و زمان تصورات بشر درباره زمان در طول تاریخ یکسان نبوده و تغییر و تحولات چشمگیر داشته است. این تصورات متفاوت و مختلف در قالب آثار ادبی و هنری و تاملات فلسفی و علمی گوناگون خود را آشکار ساخته است. رمان به عنوان داستان «افراد» در «طول زمان» یکی از مهم ترین تجلیات درک خاصی است از زمان؛ هرچند خود این درک خاص، در دگردیسی های رمان به مثابه یک قالب ادبی، صورت های گوناگون یافته است. در سنت غرب اینکه رمان را در ادامه حماسه و به عبارت بهتر جانشین آن ببینند، امری است کاملا متداول. «در جست وجوی زمان از دست رفته» رمانی است به این معنا کلاسیک، یعنی قاعده زمان مندی به معنای مذکور سفت و سخت بر آن حاکم است. واقعیت این است که نحوه حضور زمان و شیوه نمایش آن در این رمان ویژگی هایی دارد که آن را از آثار پیشین یکسره متمایز می کند. برای بیان این تمایز معمولا به فلسفه هانری برگسون اشاره می شود که به زمان نه به مثابه توالی ممتد اجزا و امری کمّی که در مقام امری کیفی توجه داشت. در این دریافت از زمان، درک زمانی ما الزاما درک ریاضیاتی- فیزیکی نیست، درک احساسی- نفسانی است، همان درکی که سبب می شود در سنت خودمان مثلا سعدی بتواند بگوید «که شبی نخفته باشی به درازنای سالی». پروست چنان که خودش هم آورده تحت تاثیر برگسون و درک او از زمان بوده است، اما نباید فراموش کرد که این همه ماجرا نیست. پروست هنگام نوشتن «در جست وجوی زمان از دست رفته» مشغول ترسیم تصویری از زمان بود که صورت بندی مناسب آن در آثار یکی دیگر از معاصرانش آمده است، دانشمند بزرگی که نه پروست آثار او را خواند و نه او آثار پروست را. منظور نظر من در اینجا زیگموند فروید است و کشف سرنوشت ساز او: ناخودآگاه. فروید هوشمندانه نوشته است که ناخودآگاه زمان ندارد. درست است که پس پشت رمان پروست هم همان ساعت آفاقی مشغول کار است و زمان به صورت مرتب و منظم در حال گذر است (زیرا «روایت» ناخودآگاه هم باز در ساحت آگاهی «بازسازی» می شود و در ظرف ذهن زمانمند)، اما پروست با انتخاب زاویه دید اول شخص و بیان داستان از زبان منِ راوی- مارسل- این تمهید را فراهم آورده است که ما امور را از منظر زمان انفسی راوی ببینیم، زمانی که مبتنی بر تداعی ها و تاثرات ذهنی است، زمانی که در آن بی تابی کودکانه راوی برای بوسیده شدن از طرف مادرش می تواند چندین صفحه به طول بینجامد، چند مهمانی مضحک اشرافی و کوچک ترین جزییات آنها حجم عمده چندین مجلد را اشغال کند، وسواس ذهن مارسل در مورد آلبرتین وقت و اعصاب مان را دیوانه وار ببلعد و در عوض چند سال زندگی راوی- که هیچ وقت هم چیزی از سن خود در هر دوره به ما نمی گوید- در چند سطر کوتاه طی شود. گمان می کنم همین ویژگی باعث شده است خواندن رمان پروست برای خواننده ای که با حوصله آن را می خواند تجربه ای منحصر به فرد باشد . کامران فانی: هنر فراسوی زمان وقتی در سال ١٣٦٩ اولین جلد رمان در جست وجوی زمان از دست رفته مارسل پروست منتشر شد، مثل علاقه مندان به ادبیات آن را گرفتم و پس از چند صفحه آن را کنار گذاشتم. چرا پروست در آغاز در ایران چنان که در جاهای دیگر فهمیده نشد؟ در ایران همت والای شادروان مهدی سحابی این کتاب را در اختیار خواننده فارسی گذاشت اما اطمینان جلب نشد، زیرا پیشکسوتان ترجمه فرانسه به فارسی از ابتدا گفتند این کتاب قابل ترجمه نیست و این ترجمه قابل خواندن نیست. دومین مساله شهرت این رمان به مشکل بودن و نامفهومی و نامعقولی آن است. رمان با بیداری از یک خواب آغاز می شود و با یک خواب به پایان می رسد. آندره ژید که دوست پروست بود و قرار بود آن را چاپ کند، ایراد گرفت این چه رمانی است که ٤٠ صفحه آغازینش به توصیف فردی که تازه از خواب بیدار شده آغاز می شود؟ آناتول فرانس دوست و استاد پروست هم در همان شروع کار آن را کنار گذاشته بود. در نهایت اینکه مطالعه ٥-٤ هزار صفحه کتاب همت می خواهد و بدون چنین همتی ارزش کتاب درک نمی شود . دکتر شایگان حین کار روی کتاب بودلر، دچار اشراقات پروستی شد که متوجه شد وظیفه دارد پروست را برای خواننده ایرانی خواندنی کند. ایشان همچنین به این نتیجه رسید که ترجمه مرحوم سحابی قابل قبول است. بنابراین سه سال تمام تلاش کرد و قطب نمایی به خواننده ارایه می کند تا در هزارتوی ٥ هزار صفحه ای پروست که بسیار پیچ در پیچ و دشوار است، گم نشود. به خصوص که این رمان همچون آبشاری از کلمات است و در آن کلمه صرفا برای بیان چیزی به کار نمی رود، بلکه خود فرم اهمیت می یابد. البته خواندن پروست ارزش دارد، زیرا هر کس او را به خوبی بخواند، در می یابد که چه سیر و سلوک ارزشمندی را گذرانده است . حامد فولادوند: پروست و نیچه پروست در رمان در جست وجوی زمان از دست رفته حداقل شش بار نام نیچه را می آورد. این نشان می دهد که پروست آثار نیچه مثل چنین گفت زرتشت و حکمت شادان و این است انسان را خوانده و آشنایی خوبی با نیچه داشته است. او این نکته را در داستانش از طریق شخصیت ها روشن می کند. او در مدرسه نیز با دوستش دانیل آلوی که نیچه شناس بوده در زمانه ای که هنوز نیچه نمرده بود، بحث هایی می کرده است که در مجلات آن زمان منتشر می شد. همچنین پروست از طریق واگنر نیز که برای فرانسویان آشنا بوده، با نیچه آشنایی داشته است. البته پروست به نیچه انتقادهایی نیز دارد و موضوعی واگنری دارد . نکته مهم در این داد و ستد فکری میان این دو در مساله دقت نیچه به موضوع نگارش و خواندن روشن می شود که پروست نیز بر آن تاکید فراوان داشت. نیچه و پروست هر دو مدام می خواندند، ضمن آنکه هر دو بر مطالعه پیش سقراطیان تاکید دارند زیرا ایشان فلسفه و شعر را با هم ترکیب می کنند. نیچه و پروست هر دو معتقدند که خرد تقدم ندارد، بلکه خرد و دل هر دو با هم هستند. هم پروست و هم نیچه تقدم را به دل می دهند و بعد سراغ خرد می روند. این تقدم در خواندن مهم است. بنابراین برای خواندن یک متن باید احساسات را به عنوان راهنمای اولیه در نظر بگیریم، بعد در هنگام نگارش خرد سراغ ما می آید.

رمان 98 - رمان جدید...
ما را در سایت رمان 98 - رمان جدید دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : کاوه محمدزادگان romann بازدید : 206 تاريخ : چهارشنبه 13 دی 1396 ساعت: 22:26