«نظامی» یک تابلوی ورود ممنوع برایم نصب کرده

ساخت وبلاگ

آقای خیام تحصیلات شما در زمینه علوم هوافضا است و در حوزه مهندسی فعالیت داشتید. از اواخر دهه 50 به نوشتن رو آوردید. آغاز این مسیر چگونه بود و چه شد به نوشتن ادامه دادید؟ وقتی تصمیم گرفتم برای زندگی به ایران بازگردم، فکر کردم سوغاتی به درد بخوری بیاورم. در نتیجه اجازه ترجمه کتاب علمی «سیاه چاله» را در زمینه فلسفه علوم که با نویسنده اش پروفسور تایلور آشنا بودم و از استادان بزرگ به شمار می آید، گرفتم. پس از ترجمه، کتاب را برای چاپ به ارشاد فرستادم و متاسفانه مشکل پیدا کرد. این کتاب علمی بود ولی دچار مشکلات فراوانی شد. کتاب دیگری نیز در این زمینه تالیف کردم که توقیف شد. توقیف این دو اثر مرا به روزنامه نگاری سوق داد و به نوشتن قصه، رمان و مقاله ترغیب کرد چون همواره به ادبیات علاقه داشتم. البته ردپای علوم در نوشته های شما وجود دارد. به تعبیری به علم در زندگی اجتماعی توجه دارید. از احترام به «علم» در زندگی بگویید. تمامی نگاه های غیرعلمی به خطا رفته اند و دردسرهای مهلک پدید آورده اند. علم با عقل، منطق، اندازه گیری، متر، کیلوگرم و ثانیه سروکار دارد و خارج از آن، دنیای فانتزی یا خرافه است. فعالیت ادبی شما در چند بخش داستان، فلسفه علوم، مقاله و ترجمه امتداد دارد. دستی بر ترجمه و گاهی پرداختن به بازنویسی ادبیات و رمان نوشتن. کدام یک از این زمینه ها شما را بیشتر ارضا می کند و چرا این گستردگی را انتخاب کردید؟ قرن هجدهم جنرالیزم در اروپا به اوج رسید و در قرن نوزده به تدریج همه چیز به سوی تخصص پیش رفت. ما در بسیاری زمینه ها در قرن نوزده به سر می بریم. البته در برخی میدان ها پا به عرصه تخصص گذاشته ایم. پرسش شما مرا به یاد شعر شاعر ونزوئلا، لوئیس بریتو گارسیا می اندازد: راز انسان های بزرگ قاره بیسوادی/ که ادبیات همه فن حریف را انتخاب کرده اند/ با این شیوه نگریستن روشن می شود/ در جهانی که در آن هنوز هر چیزی به نامی نیاز دارد/ تمامی پاسخ ها به ناگزیر می باید/ از شاهراه نوشتن نازل شود من در آغاز با علم و فلسفه آن شروع کردم اما موانع سنگین مرا به راه های دیگر سوق داد. در مقوله ترجمه نخست بگویم که ترجمه علمی و فنی که دقت انتقال محتوا به میزان صددرصد ملاک کار است با ترجمه ادبی تفاوت عمده دارد. من دو کتاب و چندین مقاله از انگلیسی به فارسی ترجمه کرده ام اما واقعا خود را مترجم ادبی نمی دانم. ترجمه ادبی درست آن است که نویسنده در زبان میزبان زندگی کند و مترجم غیب شود. به عنوان نمونه در کتاب «شب ایگوانا» نوشته تنسی ویلیامز (نشر قطره) که تصادفا کتاب موفقی بوده و به چندین چاپ رسیده نویسنده از زبان های دیگر، حتی زبان چینی بهره برده که در آن زبان لحن گفتار در معنا تاثیر می گذارد. در ضمن پرسوناژها با لهجه های متفاوت تگزاس، کالیفرنیا و نیوانگلند سخن می گویند و نویسنده از زبان عامیانه در کنار زبان فاخر آکسفورد حتی زبان باستانی شاعری آرکئیک استفاده کرده است. من تمام تلاش خود را به کار بردم تا به عنوان مترجم غیب شوم و تنسی ویلیامز به فارسی بنویسد اما لهجه ها را چه می کردم؟ با لهجه های محلی خودمان جایگزین می کردم؟! بسیاری اوقات اندیشه اصلی نوشته با واسطه ظرافت های زبانی به منصه ظهور می رسد. حافظ را چگونه می شود در زبان دیگری جز فارسی تصور کرد؟ در ترجمه، تمام این ظرافت ها از بین می رود. من در مورد ترجمه سایرین اظهارنظر نمی کنم اما معتقدم مترجم ادبی باید نبوغی ویژه داشته باشد که من فاقد آن هستم. در سال 1379 کتابی با عنوان «ژ» از شما منتشر می شود که رمان فلسفی است و از شکل برای روایت داستان بهره بردید. کاری که قبلا در کتاب «قفس شطرنج» با عناصر بصری مانند مهره های شطرنج و علایم ریاضی انجام دادید. تجربه در فضایی متفاوت با این سبک نگارش و روایت نمادین چگونه پدید آمد و چرا ادامه نیافت؟ رمان «ژاک قضا قدرى و اربابش» نوشته دیدرو در سال 1796 یعنى آخر قرن 18 منتشر شد. رمان «برادران کارامازوف» نوشته داستایوفسکى در سال 1880 و آثار کافکا پس از مرگش در سال 1924 به چاپ رسید. رمان «مرشد و مارگریتا» نوشته بولگاکف در سال 1940 به پایان رسید اما در سال 1967 چاپ شد. رمان «پیرمرد و دریا» نوشته همینگوى در سال 1952، رمان «صد سال تنهایى» مارکز در سال 1967، رمان «بچه هاى نیمه شب» در سال 1981 و رمان «بار هستى کوندرا» در سال 1984 منتشر شد. با این پیشینه، رمان نو به معناى «چگونه نوشتن» است و رمان روایت گر بیشتر رو به سوى سینما دارد و مناسب تبدیل به سناریو است. مخاطبان سابق رمان، امروز مخاطب سینما و مولتى مدیا شده اند و شما مى بینید که رمان هرقدر سینمایى تر، استقبال بیشتر، تا جایى که پر فروش ترین رمان روزگار هری پاتر است. من براى بیان بعضى حرف ها و نمایش برخى افکارم از فرم رمان نو با استفاده از اشکال و بدون داشتن پرسوناژ مشخص بهره برده ام. حسن کار این است که در این ظرف بسیار کوچک می توان مظروف با چگالى بالا ریخت. عیب کار اینکه خواننده رمان قادر به فرو دادن خوراک تا آن حد چگال نیست. خواننده رمان در عین حال مقدار زیادى سرگرمى لازم دارد. رمان «قفس شطرنج» توانست تا حدودى راه برود و زندگى کند به طورى که مى توانم بگویم نیمه موفق بود. رمان «ژ» که از خواننده جدى مقدار زیادى مشارکت مى طلبید ناموفق باقى ماند و جز معدودى، کسى به آن اقبال نشان نداد. سومین تجربه در این زمینه رمان «مشرق غزل هاى سلیمان» بود که قادر به اخذ مجوز چاپ نشد و در خارج منتشر شد. این سه تجربه کافى بود تا من بستر حرکت رمان نو را در فضاى امروز این زبان دریابم. اکنون رمان دیگرى در دست دارم که امیدوارم این یکى بتواند به خواننده نزدیک شود. آخرین کتاب چاپ شده شما «نیم نگاهى به مولوى» با نام فرعى «مثنوى براى جوان ترها» است. در سال های گذشته نیز به آثار فردوسی، سعدی، حافظ، عمر خیام و عبید زاکانی برای نوجوانان پرداختید و بازنویسی شما از این متون منتشر شده است. این فعالیت به طور قطع تجربه موفقی بوده که ادامه یافته است. هدف شما از چاپ این آثار چه بود؟ همیشه دلم می خواست علوم را به زبان ساده درآورم که بچه ها آن را بفهمند اما شرایط مهیا نشد و از آنجا که جوان ترها خوراک درخور نیاز داشتند، رفتم سراغ گلستان سعدی، شاهنامه فردوسی، مثنوی مولوی و این آثار را به نثر ساده درآوردم. اکنون نظامی گنجوی را در دستور کار دارم اما هنوز نتوانسته ام به رمز و راز کارش پی ببرم. گویی نظامی روی خمسه یک تابلو بزرگ ورود ممنوع برای من نصب کرده. خواندن مثنوى براى جوان ترها تقریبا غیرممکن است اما داستان هایى دارد که حیف است نخوانند. همچنین نکته هاى خردمندانه اى در این کتاب عنوان شده که خوب است با آن آشنا شوند. اما معتقدم بى پروایى مولانا براى جوان ترها غیراخلاقى است. این موارد چه بود و چگونه با آن برخورد کردید؟ در این کتاب مطالب ناکجاآبادى، خرافه، سخنان غیرعلمى و کلمات رکیک مولانا را کنار گذاشته ام. در این کتاب 6 دفتر مثنوى را مرور کرده اید و علاوه بر مقدمه، موخره اى برای آن نوشته اید، موخره به جنبه خاصی از زندگى مولانا مربوط مى شود؟ بله و اینجا جایى است که بحث هاى مختلف ایجاد کرده. زندگى مولانا را چهار مرد مدرج کرده اند. پدر، شمس تبریزى، صلاح الدین زرکوب و حسام الدین چلبى. پدر مولانا بسیار مقتدر و مستبد بود. من در شفاهیاتم این گونه پدران را رضاشاهى مى نامم. پسران این پدران معمولا دچار نوساناتى مى شوند. مقدمه کتاب «نیم نگاه» از ارستو تا هایزنبرگ مبنى بر غرق شدن شما در دریا واقعى است. پس از بحث مفصل در مورد ارستو و سرشاخه علوم وارد مقوله منطق ریاضى مى شوید سپس مبحث مکانیک کوانتوم را پیش مى کشید که من پس از خواندن اینها به فصل نهایى «سرنشین سورتمه فضایى» و ضمیمه هاى آن رسیدم و احساس کردم شما همه کتاب را به خاطر همین فصل آخر نوشته اید. افرادی که با نوشته هاى من آشنا هستند مى گویند حرف اصلى کتاب هایم در فصل آخر بیان مى شود. من خودم نمى دانم! چرا ارسطو را ارستو مى نویسید؟ پس از سال ها کار در زمینه خط فارسی به این نتیجه رسیدم که خیلی وقت ها روانشناسی، جامعه شناسی یا مقولاتی از این دست روی خط تاثیر می گذارد. به راستی چرا افراد سعی به حذف «ط» کرده اند؟ چرا طهران، تهران یا توفان، توفان نوشته می شود؟ چرا حتی را حتا می نویسند؟ چرا تنوین را کنار می گذارند و مثلا را مثلن می نویسند؟ خواهش را خاهش می نویسند یعنی واو معدوله را باید کنار گذاشت؟ بخشی به عربی گریزی بر می گردد بخشی به ساده نویسی بخشی به سلیقه شخصی. این نیست مگر تاثیر مستقیم روانشناسی یا جامعه شناسی. استنتاج تان که بر پیشانى کتاب آمده و پشت جلد درج شده متعجبم کرد. به سادگى نوشته اید «حقیقت تعبیر ما از واقعیت است.» واقعیت یا رخداد قابل ثبت با دوربین عکاسى است. سیب از درخت مى افتد و دوربین عکاسى آن را مى بیند. ارستو حقیقت پشت صحنه آن را علاقه متحرک به رسیدن به حالت پایدار سکون مى داند. نیوتن این حقیقت را نیروى جاذبه مى نامد. اینشتین آن را سرسره فضایى مى خواند. در همه حال واقعیت یکسان است و سیب از درخت افتاده، اما حقیقت بسته به ناظر بیرونى تغییر کرده است. این کتاب دچار ممیزی نشده است؟ کتاب «نیم نگاه» را چهار ناشر بزرگ تهران رفوزه کردند. نشر نشانه، شجاعت به خرج داد. اداره کتاب ارشاد مطلقا در آن دست نبرد و ظرف مدت کوتاهی نیز به چاپ دوم رسید. در کتاب «من بامدادم سرانجام - یادنامه احمد شاملو» که به تازگى منتشر شده دو یادداشت از شما نیز آمده که بدون رودربایستى با نگاه نقادانه به جنبه هاى مختلف زندگى و کار شاملو پرداخته اید، این در حالى است که در کتاب «احمد شاملو- عکس فورى» او را ستایش کرده اید؟ همیشه فکر مى کردم ضد ضربه هستم اما وقتى مرگ شروع شد و صداى طبل قاطع شمارش گام هاى ملک الموت به گوش رسید و دوستان یک به یک رفتند براى من طاقت نماند و از پا افتادم. خانه نشین شدم، غایب شدم. «احمد شاملو- عکس فورى» مرثیه سوگوارانه من براى آن عزیز بزرگ است. اما این همه داستان نیست. پس از مرثیه و دلتنگى ها و گذشت پانزده سال، احساس وظیفه در من به شدت فعال شد و خود را ناگزیر از بیان مطالب بعدى یافتم. بدون ورود به جزییات، آیا مى توان رئوس مطالب را جمع بندى کرد؟ فارسى را از احمد شاملو یاد گرفتم. او بیش از پنجاه سال در صحنه فرهنگ این سرزمین حضور داشت و همه جور بازى کرد و همه جا سر کشید. فعالیت هاى مختلف سینمایى، حضور جدى و مستمر مطبوعاتى، ترجمه، داستان نویسى، تصحیح متون، کتاب کوچه و غیره. من پس از بررسى جدى همه کارهاى او به این نتیجه رسیدم که باید یک وجه او را از بقیه جدا کنم. شعر. آن کس که خوب و مقبول و محبوب است، احمد شاملو شاعر است. بقیه وجوه او داراى مشکلات و معایبى است که ربط دادنش به شاعر از بزرگى شاعر مى کاهد. زمان انتشار این کتاب بحث هاى مختلف در فضاى مجازى به وجود آمد و به نکات گوناگون اشاره شد. فکر مى کنم به جاى هیاهو، بهتر است مجموعه اى پاکیزه، بى غلط و کامل از اشعار شاملو چاپ شود. ما امروز در دوران گوتنبرگ نیستیم، در عصر استیو جابز به سر مى بریم و امکانات گسترده کامپیوتر در اختیار ما است. زیر هر شعر باید روایت هاى مختلف آن شعر که از قلم خود شاملو تراویده، داده شود و تمام تغییرات شاملو زیر هر شعر بیاید. نکات جا افتاده برخى اشعار افزوده شود. این جا افتاده ها در دست نوشته ها موجود است که نزد خانم شاملو نگهدارى مى شود. ظاهرا هنوز حرف هاى فراوانى در احوال شاعران دهه چهل از جمله شاملو باقى است و بر عهده افرادی است که مى توانند آن دوران پر شکوه شعر فارسى را بیشتر بشکافند. من هنوز نگاه همه جانبه به شاملو و دوران او نینداخته ام اما طرح کتاب «احمد شاملو - بى رودربایستى» را ریخته ام. درباره مشکلات خط فارسى تعداد زیادی کتاب و مقاله نوشته اید. با توجه به اینکه مساله خط، معضلى علمى و جمعى است مطرح کردن و ابداع «خط فنى فارسى» توسط شما چگونه امکان پذیر است؟ پاسخ این سوال در حد کتابى قطور است. من این حرف ها را گفته ام و نوشته ام اما به جهت اهمیت، باز تکرار مى کنم. قبل از هر سخن، بگویم که به هیچ وجه و مطلقا صحبت تغییر خط کنونى یا کنار گذاشتن آن مطرح نیست. ما اینجا با مساله اى کاملا فنى روبه رو هستیم و در مورد خط فنى در کنار خط ادبى سخن مى گوییم. با ورود فن آورى جدید مخابرات و پیدایش «سیستم پیام هاى کوتاه» و «پست الکترونیک» مسائل خط فارسى به یکى از پایه اى ترین مسائل تکنولوژى ادبى بدل شده است. چگونه است که برخى از خطوط قدیمى تر کنار گذاشته مى شوند و به چه دلیل نوشتار جدید به وجود مى آید؟ انواع رخد ادهاى سیاسى، اجتماعى، فرهنگى، علمى و اقتصادى روى خط تاثیر مى گذارد. خردمندان به گاه ضرورت، خط را اصلاح مى کرده اند تا با شرایط جدید سازگار شود. اگر هنوز کارآمد بود خط جدیدى براى مصارف جدید تدبیر مى کردند و در کنار خط قبلى به کار مى گرفتند و اگر خط کارآمدى خود را کاملا از دست داده بود آن را تعویض مى کردند. آیا باید خط کنونى فارسى را کنار گذاشت؟ به هیچ وجه. خط کنونى فارسى که باید آن را خط ادبى بنامیم، هنوز داراى ظرفیت هایى است که نمى توان آن را کنار گذاشت. میدان فعالیت این خط، ادبیات، متون دینى، مکاتبات ادارى، روزنامه نگارى سنتى و کارهاى هنرى است. با نگاهى اجمالى به دستاوردهاى هنرمندان خط درمى یابیم که با گنجینه اى از ظرافت روبه رو هستیم که نباید به هیچ عنوان آن را دست کم بگیریم. البته اصلاحات امر دیگرى است و هرگاه متولیان امور، از جمله فرهنگستان و استادان ادبیات صلاح دانستند مى توانند به آن بپردازند. اصلاحات مورد نظر شما چیست؟ زبان فارسى با هفت مصوت یا صداى اصلى تکلم مى شود. فتحه، کسره، ضمه، آ، او، ئى و ضمه کشیده مانند صداى «و» در کلمه جلو، که از این تعداد سه مصوت آ - او - ئى در زنجیره خط نوشته مى شود. نخست باید چهار حرف براى نوشتن فتحه - کسره - ضمه - و ضمه کشیده اختراع کرد. دقت کنیم که اینها باید به شکل حروف مستقل باشد و در زنجیره خط وارد شود و نمى توان براى این کار به علامات اندیشید. در واقع علامت هاى نمایش دهنده این مصوت ها در خط فارسى وجود دارد که به علت حضور نیافتن در زنجیره خط، به ناگزیر کنار گذاشته مى شود. وجود حروف نوشتارى آ - او - ئى براى نوشتن این سه مصوت غنیمتى بزرگ است چرا که در غیاب این سه شکل، مشکلات خط ادبى فارسى به مراتب از آنچه هست بیشتر مى شد. با انجام این تغییرات آیا نظر کسانى که در مورد اصلاح خط کنونى فارسى بحث مى کنند تامین مى شود؟ در سرزمین هاى مختلف خطوط چسبیده نویس عمدتا براى مصارف تندنویسى ابداع شده که به دوران قبل از اتوماسیون خط باز مى گردد. حروف خط ادبى فارسى با بیش از 125 شکل مختلف ظاهر مى شود. به حرف غ در چهار کلمه غول - مغول - جیغ - دروغ نگاه کنیم. چهار شکل مختلف براى نوشتن یک حرف واحد. این پدیده مشکلات آموزشى و نوشتارى فراوان ایجاد کرده است. بیاییم به جدا نویسى همین چهار کلمه بیندیشیم: غ ول - م غ ول - ج ى غ - دروغ. یک «غ» ولاغیر. به این ترتیب قسمت اعظم مشکلات خط ادبى فارسى از جمله مساله «کرسى ها» برطرف مى شود. البته مشکلات دیگر از جمله «حروف هم صدا» باقى مى ماند که براى حل آنها تدابیر دیگر وجود دارد. سرشاخه مبحث خط فنى فارسى چیست؟ از آنجا که خط ادبى فارسى به هیچ وجه مناسب نوشتن متون علمى و فنى نیست، با ورود علوم و فناورى جدید، مسائل فراوانى در زمینه خط پدید آمد و دست اندرکاران حوزه هاى مختلف با خط ادبى فارسى مشکل پیدا کردند. ریاضى، مهندسى و کامپیوتر و سایر بخش هاى علمى و فنى به شدت از این نقیصه رنج مى برند و دست به دامن سایر خطوط و به دنبال آن سایر زبان ها مى شوند. اشتباه است اگر فکر کنیم که با اصلاح خط ادبى مى توان نیازهاى حوزه هاى علمى و فنى را پاسخ گفت. یعنى اگر خط قادر به اداره نوشتن زبان نباشد و خط تواناتر ابداع نشود زبان تغییر خواهد کرد؟ وقتى شما ناگزیر شدید از خط (فارگلیسى) استفاده کنید به تدریج زبان را نیز مى آلایید. و این جفاى بزرگ در حق زبان خوب فارسى است. زبان ما جزو میراث گرانقدر بشرى است. مى گویند تا همین دو قرن پیش بیش از شصت هزار زبان وجود داشته که امروزه به سه هزار زبان تقلیل یافته. اگر شما از بین هزاران زبان روى سیاره چند زبان عمده را بیرون بکشید فارسى یکى از آنها خواهد بود. در مورد چه زبان هایى صحبت مى کنید؟ آیا به تعداد مردم متکلم به آن زبان برمى گردد؟ الفبایى بیاورم: آلمانى، اسپانیایى، انگلیسى، ایتالیایى، ترکى، چینى، روسى، عربى، فارسى، فرانسه، هندى. ما از زبان فاخر خودمان نگهدارى نمى کنیم. ما یک قالى ابریشمى ریزبافت خوش نقش را وسط خیابان انداخته ایم و از رویش رد مى شویم بدون آنکه به عاقبت کار فکر کنیم. چنین بوده که شما تدبیر خط دوم را که مى توان خط فنى فارسى نامید پیشنهاد کرده اید؟ بله. دو خط در کنار یکدیگر. خط ادبى فارسى براى مصارف کنونى و خط فنى فارسى براى نوشتن ریاضیات، منطق ریاضى، علوم پایه، فیزیک نظرى و مهندسى شیمى، کامپیوتر، نجوم، مخابرات، مهندسى نفت و گاز، مهندسى پرواز، کنترلرهاى عددى، شطرنج و موسیقى و زیرمجموعه هاى آنان از جمله «سیستم پیام هاى کوتاه» و «پست الکترونیک». آیا در جهان امروز تدبیر خطوط جدید سابقه دارد؟ بله. در ژاپن همین امروز چهار خط «کانجى»، «هیراگانا»، «کاتاگانا» و «روماجى» رواج دارد. ایرانیان قدیم نیز همان گونه که قبلا گفتیم هفت خط داشته اند. مشخصات اصلى خط فنى فارسى چیست؟ مهم ترین نیاز این خط هم جهت بودنش با ریاضیات است. تمام بخش هاى فنى «چپ نویس» است و هر نوع تلاش براى استفاده صحیح از خط «غیر چپ نویس» براى نوشتن علوم و فنون به شکست مى انجامد. توجه به فرمت ایده آل خط فنى براى ابداع خط مطلوب ضرورى است: 1 - هر صوت به کار گرفته شده در زبان را یک و فقط یک حرف الفبا نمایندگى کند و بالعکس، هر حرف الفبا به یک و فقط یک صوت در زبان دلالت کند. 2 - هر مصوت با یک و فقط یک حرف در زنجیره خط نمایش داده شود. 3 - تمام حروف و حرکات از نظر شکل در ماتریس هاى مساوى، ترجیحا مربع، جا بگیرد به طورى که خط بتواند مانند جدول کلمات متقاطع عمل کند. 4 - جدانویس باشد. 5 - از چپ به راست نوشته شود. که در این صورت خط جدیدى براى نوشتن مسائل علمى و فنى پدید مى آید. بله، اما همین جا تاکید کنیم که به هیچ وجه من الوجوه سخن بر سر «تغییر خط فارسى» نیست. خط ادبى فارسى باید همین باشد که اکنون هست و سعدى و حافظ و سایر متون ادبى و شعر و قصه را با همین خط بنویسیم و بخوانیم، این جا صحبت بر سر افزودن یک خط جدید است. این موضوع مى تواند حساسیت برانگیز باشد. برخوردهاى سلبى هرگز به نتیجه مطلوب نمى رسد و باید ایجابى حرکت کرد. همین الان خط فنى فارسى دارد به وجود مى آید اما نه به دست متخصصان بلکه به دست نوجوانان سیزده، چهارده ساله! ما که به اخطارهاى سى سال پیش فرهیختگان توجه نکردیم، اگر مى خواهیم فاجعه پیش نیاید باید سرعت به خرج دهیم. در هر حال قرار نیست دست روى دست بگذاریم و ببینیم نوجوانان سیزده، چهارده ساله خط ما را عوض کرده اند و دیگر کارى از دست ما ساخته نیست. براى رهایى از این فاجعه ملى، به ناگزیر باید هر چه سریع تر خط فنى را تدبیر کرد. ایرانیان در قدیم شهامت آن را داشته اند که هرگاه نیاز اجتماعى احساس مى شده، خط جدیدى تدبیر کنند. بدیهى است که فرهنگستان باید پیشقدم شود و از کارشناسان مختلف دعوت به عمل آورد و کار را سر و سامان دهد. تدبیر خط فنى فارسى، ضرورتى جدى است، اما نیاز به قدرت بالاى سیاسى دارد. باید دید فرهنگستان تا چه حد مى تواند خود را درگیر این مساله کند. اخیرا در نمایشگاه کتاب فرانکفورت، میشل کولمن، رییس اتحادیه بین المللى ناشران به ناشران ایرانى تاخته و بابت رعایت نکردن کپى رایت از الفاظ ناشایست استفاده کرده است. نخست اینکه ما باید کنار ناشران خود بایستیم و در مقابل چنین لحن گستاخانه اى از آنان دفاع کنیم. دوم در مورد کپى رایت و مسائل و موارد متعدد مربوط به آن و از جمله ترجمه بدون اجازه، حق با اوست. سوم این گناه ناشران نیست و به دولت و مسوولان فرهنگى حاکمیت برمى گردد. ممکن است کمى وارد جزییات بشویم؟ دنیاى جدید ابزارهاى جدید مى طلبد. کنوانسیون ها و قراردادهاى بین المللى در دنیاى سیاست یا تجارت جزو مهم ترین ابزارهاى ارتباطى به شمار مى روند. کپى رایت در واقع آیین نامه راهنمایى رانندگى ارتباطات فرهنگى است. ساکنان یک محله با مراجعه به اداره برق، کنتور مى خرند و پس از نصب، از برق بهره مى برند و بهاى آن را مى پردازند. در این محله آلونک نشینى بدون طى تشریفات قانونى، هر شب بى اطلاع و اخذ رضایت، از کنتور یکى از همسایگان برق مى گیرد و هزینه اى نمى پردازد. اسم این عمل چیست؟ اصلى ترین نیاز فرهنگى جامعه ما، تدوین مقررات همه جانبه و وضع قانون جامع «حق مولف» و پیوستن به کنوانسیون جهانى کپى رایت است. در یک کلام: کپى رایت داخلى و کپى رایت بین المللى. چرا تاکنون چنین بحثى به نتیجه نرسیده؟ این مساله قدیمى است و بارها در مورد آن بحث شده. شوربختانه برخى «روشنفکران» ما با کپى رایت مخالفت کردند و به خود و جامعه لطمه جدى زدند. این طور که مى گویید «از ماست که بر ماست». بله. من شخصا ساعت ها با شاملو به عنوان مخالف سرسخت کپى رایت بحث کرده ام اما او با دلایل تاریخ مصرف گذشته، بر مخالفت خود پا مى فشرد. دلیل اصلى او فقر ما بود. او ثروت برخى ناشران را نمى دید. حتی شاملو؟ به ویژه شاملو. وقتى امتیاز کتاب هایش را فروختیم و با پولش خانه کرج را خریدیم باورش نمى شد که حق مولف تا این جاها جلو مى رود و با ناباورى مى پرسید مگر امتیاز کتاب ها را مى شود فروخت؟ اما حتی بعد از آن، هنگامى که در مورد کپى رایت با او صحبت کردم مرغ یک پا داشت. البته کپى رایت مخالفان دیگرى هم داشته و دارد که خودشان سخن شان را خواهند گفت.

رمان 98 - رمان جدید...
ما را در سایت رمان 98 - رمان جدید دنبال می کنید

برچسب : «نظامی», نویسنده : کاوه محمدزادگان romann بازدید : 203 تاريخ : شنبه 20 آبان 1396 ساعت: 5:23