تضاد و داستانسرایی

ساخت وبلاگ

اساس داستانگویی بر درگیری و تضاد استوار است. بدون تضاد، هیچ داستانی وجود ندارد. درام در درون خود تضاد دارد و این تعریف جدیدی نیست، اما تأییدی بسیاری کلیدی برای داستانگویی است. آنچه داستانگویی را شکل می دهد، شناخت نقشی است که ایجاد تعارض کرده و فرآیندی است که داستان را تعریف می کند و هدفش کشف تضاد در داستان است. صرف نظر از هر نوع سبکی در داستانگویی اعم از رمان، فیلم و تلویزیون، همگی برپایه تعارض شکل می گیرند. تعارض نیاز به حل و فصل دارد. وقتی یک تضاد منجر به استرس و تنش می شود که راه حلی برای آن وجود نداشته باشد. راه حل ها به یک اندازه برای همه شخصیت ها مناسب نیستند مگر اینکه اتفاقی رخ بدهد و به یک راه حل خوب در مورد آنها دست پیدا کنیم، مثلا اعتقاد دارید شخصیت اصلی یا قهرمان می تواند همه چیز را درست کند اما به وضوح، همه شخصیت ها به یک شکل دچار درگیری و تضاد نمی شوند و از یک راه شبیه هم آن را کشف نمی کنند. هر شخصیتی مشکلات و مسائل خودش را دارد و طبیعتا راه حل های متفاوتی برای ایجاد صلح و رفع تعارض انتخاب می کنند. چگونه شخصیت داستان تعارض را (خواه منشأ درونی یا بیرونی دارد و شخصیت داستان به واسطه نوع و پیچیدگی تضاد منحصر بفرد می شود) اداره می کند؟ معمولا راه حل ها براساس شرایط و موقعیت، ماهیت تضاد و اینکه چه کسی درگیرشده، انتخاب می شوند. ما درگیری و تضاد را ایجاد می کنیم. می توانیم تعریف کنیم که آیا تضاد طبیعی است یا نه؟ طبیعت، آتشفشان، سیل و زلزله را به عنوان نوعی مجازات به ما تحمیل نمی کند. تضادها، انسانی هستند و ممکن است در نتیجه بلایای طبیعی اتفاق بیفتند. بسیاری اوقات ما فاقد تجهیزات لازم برای مقابله با اتفاقات غیرقابل پیش بینی به طور مؤثرهستیم که حتی برخی از آنها می توانند فجایع وخیمی به بار آوردند. ما ممکن است درگیری ها را انتخاب نکنیم، اما باید چگونگی مقابله با آنها را بدانیم. ممکن است مدیری در سازمان نتواند وظایف و مسئولیت های خود را به نحو کامل انجام دهد و به واسطه شخصیت و موقعیت سازمانی اش مسائلی را ایجاد کند، چگونه می توانیم تعارض به وجود آمده را حل کنیم؟ توجه به این مسئله ما را به حمایت و تأیید روان شناسی کلاسیک مبتنی بر رفتار انسانی پیش می برد؛ مبارزه یا پرواز. اتفاقا این یک راه اصلی برای درک پیشرفت شخصیت داستان است. به عنوان مثال، کار بزرگان، قهرمان ماندن و مبارزه است. شخصیت ها رشد می کنند، شخصیت های اصلی براین اساس که تضاد را اداره کرده و چگونگی رسیدگی به آنها، رشد می کنند (در غلبه بر موانع). ادبیات داستانی نیز همانند زندگی واقعی است. پایه و اساس شخصیت داستان این است که مردم چگونه برای غلبه بر موانع تصمیم گیری می کنند؟ چگونه تضاد را اداره می کنند؟ ما همواره کسانی را که در سختی، پیروز می شوند تشویق می کنیم. آنها از یک ناسازگاری رنج می برند؛ خواه آن یک بیماری باشد یا یک دشمن یا یک درگیری و تضاد درونی و فردی. وضعیت عاطفی، نتیجه انتخاب ما بوده و نقش مهمی در هدایت و پیشبرد شکل داستان دارد. ما اغلب ناخواسته واکنش نشان می دهیم، اما تصمیم می گیریم که پاسخ دهیم. مخاطبان دوست ندارند شبیه شخصیت بد داستان رفتار کنند. این برخلاف طبیعت ما است. حس ما درست و غلط، پایه انسانیت و مدنیت است. اگر فرد بد را که بی قانون و شر است پیروز کنیم، در واقع بی قانونی را به عنوان پایه ای برای بقا انتخاب کرده ایم. اگر شر خوب است، آن احساس ما را از چیزی که خوب است از بین می برد؛ پایه و اساس معنویت و اعتقاد ما را از بین می برد. زمانی که با تعارض و درگیری حل نشده مواجهیم، تنش داریم. این استرس، ناشی از تعارض حل نشده است. هر تصمیم و انتخابی که اتخاذ می کنیم از تضاد ناشی می شود و به نوبه خود، هر تضادی نتیجه انتخابات و تصمیمات ما است. انتخاب یا تصمیم گیری هر دو منجر به حل مسئله می شود یا خود سرآغاز نزاع جدیدی است. براساس یک اعتقاد قدیمی «زندگی چیزی نیست جز زیستن برای مناسبترین.» همه چیز و همه کس برای منابع محدودشان رقابت می کنند. کارشناس ارشد بازاریابی

رمان 98 - رمان جدید...
ما را در سایت رمان 98 - رمان جدید دنبال می کنید

برچسب : تضاد,داستانسرایی, نویسنده : کاوه محمدزادگان romann بازدید : 134 تاريخ : سه شنبه 21 شهريور 1396 ساعت: 2:06