سوارە معینی بله، اشعار او... سی و دو سال داشت! آینده اش چه می شد؟ این که هر سال چند شعری بگوید. تا کی؟ تا وقتی که پیر شود؟ بله، تا دوران پیری، این اشعار چه فایده ای برایش خواهد داشت؟ مشهورش خواهد کرد؟ «چه مزخرفاتی! خودت را گول نزن. هرگز کسی به خاطر نوشتن اشعار بد مشهور نمی شود». ولی اشعارش چرا بد بود؟ درست می گفت؛ حق با او بود. ریوخین با بی رحمی به خود می گفت: «به یک کلمه از آنچه نوشته ام باور ندارم...!». (مرشد و مارگارتا، ص78 ) در رمان مرشد و مارگارتا، آن زمان که مرشد در تیمارستان بستری است با شاعری هم کلام می شود که هیچکدام از شعرهایش را نخوانده است اما در فرازی شگرف و با منطقی شگرفتر درمی یابد که هیچکدام از آن شعرها ارزش خواندن ندارند. تصور کنید شما صد عنوان کتاب را از ناشری معین خریده و تمامی شان را مطالعه کرده اید. آنگاه و در پی تجربه ای که از این مطالعاتتان اندوخته اید درمی یابید که هیچکدام از آن صد عنوان، ارزش خواندن نداشته اند و شما در واقع وقتی را که می شد صرف کارهای دیگرتان بکنید، هدر داده اید. با نظرداشت به چنین تجربه ای شما دیگر عنوان صد و یکم را هیچگاه از آن ناشر نخواهید خرید؛ چونکه به قیاس دریافته اید که چنین کاری اسراف در وقت و هزینه است. استدلال «مرشد» نیز کم و بیش بدین منوال است. این درست که منطق استقرائی هیچگاه چندان مقرون به صحّت نیست که بتوان روی آن حساب کرد! ا,خواننده ...ادامه مطلب